مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای یاد تو به جان و دلـم ذکر داوری وی آیـتـی که حـافـظ سـرّ پـیـمـبـری قـرآن نـاطـقـی و به ذکر عـلـی عـلی ما را درون سینه تو فـریاد حـیـدری ما با ولای حضرت تو فـاطمی شدیم این آب و گل گرفته ز تو عطر کوثری وقتی گـدای سامرهات شاه عالم است یـعـنی شما مـقـام حَـسن را بـرابـری آری تـو سـیـد الـشـهـدا را ودیـعـهای از نسل کـربـلایی و بر خلـق دلبـری تو سیزده صحـیـفـۀ حق را بـشـارتی بر گـلـشـن صحـیـفـۀ سـجـّادیـه دری ای یـادگـار مـعـرفـت بـاقـر الـعـلـوم در عـلـم غـیـب مـظـهـر الله اکـبـری چشم رئیس مکتب شیعه به سوی توست تو صبح صادق از دل شب را در آوری کردی چو جدّ خویش بلا را تو اختیار در حبسِ اهلِ جهل، تو موسای دیگری ابن الرضایی و به رضای خدا رضا زیبندۀ تو نیست به جـز تاج سروری جـود جـواد ارثـیـهات از پدر بزرگ هر کس گداست آبرویش را نمیبری ای نور چشم هادیِ دین، آفتاب حُسن دل را سوی صراط هدایت تو رهبری یوسف بدون حُسن تو یوسف نمیشود در خلقت است حُسن حَسن حُسن دیگری هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود مهدی ز غـیـر نسل تو پـیدا نمیشود ای بر فـلک بهشت نعـیـم تو میـزبان بسته نشد سرای تو هرگز به میهمان هرگز نشد گـدای تو محـتاج هیچکس این رسـم توست بنده نـوازی دوستان سائل طلب نکرده عطای تو حاضر است کرده هـزار بار تو را سائـل امتحـان عـبد امـام عـسکـری عـبـد خـدا شـود بـگـذار پـس غـلام بـمـانـم به آسـتـان قرآن چه خوب مدح ترا گـفـته بارها در هل اتی و فاطر و یاسین و اَلدّخان احکـامِ دین مـکـارمِ اخلاقِ ممکـنات دم از تو میزنند غزل خوان و نغمه خوان تنهـا نه مـقـتـدای محـبـیـن و شیعـیان هـستی امـام مفـتـرض الطاعۀ جهـان تو آمدی زمین و زمـان شاد شد ولی بستـه نـشـد نـگـاه تو بر اهـل آسـمان دوران زندگیِ تو سرتاسرش خداست این درس بندگی است برای مجاهدان پیـروز شد هرآنکه طریق ترا گرفت نابود شد هر آنکه جدا شد ز کـاروان طاغوتهای عصر تو در هم شکستهاند هر گاه شد نگـاه تو در خـشم ناگهـان شش سال از امامت و چندین هزار سال عبرت گرفتن از تو، به تاریخ هر زمان ای سـالـروز آمدنت جـشـن مـؤمنـین مـیـلاد توست باب ظهـور امـامِ جـان هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود مهدی ز غـیـر نسل تو پـیدا نمیشود ای مـاجـرای دین خـدا منـتـهی به تو وی غـصـههـای آل عـبا منتهی به تو ای بندهای که خاص میان خواص شد زیرا که هـست امر ولا منتهـی به تو حق را ودیعه است نهان در میان گنج ای گـنـج پُر بهـای خـدا منتهـی به تو آری یـقـین کلید امانت به دست تست کـذّابهـا رَونـد و بَـقـا مـنـتهـی به تو آئـیــنـهدار سـلــسـلـۀ انـبـیــا تــویــی بـا اولـیـا هـدایت مـا مـنـتـهـی به تـو تـوحـیـد مـا ولایـت مـا دیـن نـاب مـا خـالصترین عـطا و لقا منتهی به تو کعـبـه تویی طواف تویی مستجار تو رکن و مقام و سعی و صفا منتهی به تو مقصود از نماز، ولایت پذیری است سـجـده به آدم است اَلا مـنتـهـی به تو آن جنّتی کز او گل نرگس شکفته است شد در پـی قَـدَر و قـضا منتهی به تو زنـدان برای حـفظ امامت بهانه است یعـنی بـقـای ملک هُـدی منتهی به تو خورده است زلف مهدویت، به حسن گِرِه ای ماجـرای خـون خـدا منتهی به تو درک ولایت تو جهاد و شهادت است یعنی که هست کرب و بلا منتهی به تو خلقت گلی چنان حسن عسکری ندید ای نـسل کـوثـریِ خـدا منـتهـی به تو هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود مهدی ز غـیـر نسل تو پـیدا نمیشود |